خــآنــُـــم خـــآکستــــری

دلام ^_^
About
خــآنــُـــم خـــآکستــــری

ممنون میشم اگه قضاوت نکنید. :)
کپی هم آزاده ولی شما کپی نکن. مرسی ؛)

+ اســتآرت وب : 15/07/18

وب قبلی -> m-d.blogfa.com

نویسنده سیگار می کشید.

چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۲ ق.ظ

دود... خیابان خیس.. دود... دست هایش...! خیابان خیس... دود.. پلک زدن... دود... چشم هایش...! کفش های خسته... دود... افتادن اشک... خیابان... دود... لب هایش...! دود... سوختن لب های نویسنده... آرام قدم می زدم و سیگار می کشیدم... کفش های پسرانه ام را روی ته مانده ی سیگار گذاشتم و نخ بعدی... دود... خیابان خیس... دست هایم را توی جیبم پنهان می کنم چقدر عوض شده ام!!! من دختر لاک های صورتی و آبی بودم و دامن های گل گلی... من دختر بافتن موهای بلند بودم... دختر خندیدن... پوزخند می زنم و موهای پسرانه ام را که نصفشان زیر کلاهند مرتب می کنم... دود... صورتم توی انعکاس شیشه های باران خورده محو می شود.. دوباره به راهم ادامه می دهم.. دود... چقدر بودنت عوضم کرد.. من دختری بودم که با لاک های صورتی سیگار می کشید چون عشقش می کشید.. من دختری بودم که با دامن گل گلی وزنه های سنگین را بر میداشت تا بازو هایش سفت باشند... من دختری بودم که کم کم به جای لباس های گل گلی لباس های پسرانه ی ساده می خریدم... حالا اینجا هستم.. روحیه ام میراثی است که از خودت برایم به جا گذاشته ای... سیگار می کشم و به این فکر می کنم که دیگر عوض نخواهم شد.. حالا من دختری شده ام که مرد شده... مرد تر از خودم را پیدا نکرده ام هنوز.. ولی اگر پیدا بشود هم به این سادگی ها دلم نمی ارزد... مرد های لوس هم که حال آدم را بهم می زنند.. تو.. از من یک نویسنده ی سیگاری ساخته ای.. نویسنده ای سیگاری که دیگر هیچ سیگاری دلش را آرام نمی کند...

  • Mohade3 Donyaei